چند وقت پیش یه فراخوان دیدم از یه جشنواره شعر، و درش شرکت کردم. هفته پیش تماس گرفتن و برای اختتامیه جشنواره دعوتم کردن. از آنجا که تو یه شهر دیگه برگزار میشه مردد بودم که برم یا نه. گفتن اگر میاین تا شب به ما اعلام کنید چون میخوایم تدارک ببینیم. آخرش قرار شد با یه زوج که اصلا منو نمیشناسن و من هم باهاشون آشنا نیستم به این سفر برم! (فقط در این حد میشناسمشون که میدونم شاعرن)
شبش به دبیرخانه جشنواره اعلام کردم که میام.
امروز سردبیر برام یه پیام فرستاده که وقتی خوندمش با صدای بلند خندیدم :)))
متن پیام از این قراره:
بهنام خدا
از اینکه در اجرای زیباتر این نشست
که عصر دوشنبه بپا میشود بیگسست
قدمرنجه خواهید فرمود با احترام
نشان از شعور شما دارد ای خوشمرام
و بیشک منِ کمترین تا حواسم بجاست
همه فکر و ذکرم تلافیِ لطف شماست.
علی دلیر
ب.ن: الآن که پیامو اینجا کپی کردم تازه متوجه شدم انگاری شعره! و بعد از صد بار خوندنش بالآخره متوجه آهنگش شدم!
اسم شاعرشم نوشتم که قانون کپی رایت رعایت بشه!
درباره این سایت